میدونین امروز تولد کیه؟
تولد عشقم نیست ولی...
تولد یه دوست معمولی هم نیست !
تولد عاطفه است!
همون ادمی که وقتی لحظه های تنهاییمو با مهربونیاش پر میکرد!
همون ادمی که بدون هیچ حرفی اخلاق...منو تحل میکرد!
گریه هامو برای...می دید و فقط ساکت نگام میکرد...
تولد یه ادم مهربون حداقل برا من
ـآون بعد تـ ـو بى كـ ـس ميشه يـ ـآ برـآ كسے همه كـ ـس نشـ ـو يا اگه شدے مرـآقب
يـ ـآدت بآشه وقتے همه كـ ـس كسے ميشى
بى كسے هآش بآش
آدم هــا بـرای هــم سنگ تمــام مـي گذارنــد !!!
امــا نـه وقتــی کــه در ميانشــان هســتی... ! نـــــــــــــــــــــــــــــه ...، آنجــا کــه در ميــان "سنـــگِ تمــام" را ميگذارنـد و مــی رونــد ...!!!خـاک خوابيــدی،
در سرزمین من
هیچ کوچه ایبه نام هیچ زنی نیستو هیچ خیابانی
بن بست ها اما......
فقط زنها را نمی شناسد انگار...
در سرزمین من
سهم زنها از رودخانه هاتنها پل هایی است
که پشت سر آدمها خراب شده اند..
اینجانام هیچ بیمارستانی
مریم نیست تخت های زایشگاهها اماآبستن نیستند
پر از مریم های درد کشیده ای است که هیچ یک ، مسیح را.........
اینجا زمین است
حوا بودن تاوان سنگینی دارد
به ســلامتیِ اونی کـــه وقتـــی بودیـــم باهــامـــون حــال کــرد ، اگــــه نبـــودیـــم ازمـــون یـــاد کـــرد ! اونـــی که اگـــه بودیـــم دعـــامـــون کـــرد ، اگه نبـــودیم آرزومــــون کـــرد ! اونــــی که وقــــتی بودیــــم خنــــدید ، اونـــی کــــه وقتـــی نبـــــودیم نــــالــید ! سلامتـــیِ اونــی کـــه هرچــند دلخـــور بـــود ولی واس دلخوشـــیِ ما خــــندید …
گفت خیلی میترسم؛
گفتم چرا ؟
گفت چون از ته دل خوشحالم ...
این جور خوشحالی ترسناک است…
پرسیدم آخه چرا ؟
جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد
سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!
گاهــی آدمـ دلــــشـــ مـیــخواهــد
کـفـــش هـاشـ را دربـیـــاورد
یــواشکیـ نوکـــ پـــا , نـوکــ پــا
از خـودشــ دور شــود
دور دور دور ........
فاطمه جان
فرشته ها وجود دارن اما بعضی وقتا چون بال ندارن ما بهشون میگیم دوست
تولدت مبارک باشه عزیزم
کیک در ادامه مطلب
گاهــــی دلـــم مـــی گیــــرد ...
از آدم هـــایـــی کـــه در پس نگــاه ســــردشــان
با لبخنـــد گـــرمــی فریبتــــــ مـــی دهنـــد!
از کلمـــاتی کـــه چـــون شیــرینـــی افسـانه هـــا فریبتــــــــــ مــی دهنــد!
دلـــم مـــی گیـــرد ...
از ســـردی چنــدش آور دستـــی که دستتــــــ را مـــی فشـــارد!
و نگـاهــــی که به توستــــــــــ ... و هیـــچ وقتـــــــــ تــو را نمـــی بینـــــد!
از دوستـــــی کــــه برایتــــــــــــــ
هــــدیــــه
دو بال بــــرای پریـــــــدن مـــــی آورد ...
و بعـــــد...
پرواز را با منفـــورتـــرین کلماتــــــــــ دنیـــا معنــــی مــــی کنــــد!
دلم مــــــــــی گیـــــــرد
از چشـــم امیـــد داشتنــــم
به هـــوسبـــــازانی کــــه ترانــــه عشـــــق مــــی خـــواننــــد!
این همـــــه هیـــچ ...
گــاهــــی حتــــی
از خـــودم هــــم دلـــم مـــی گیــــرد ...!
دلتـــــــــ كـــه گـــرفتـــه باشــــــــد ...
شـــادتــریــن آهنگـــــــ هـــا، روضـــه خـــوانـــی مـــی كننــــد!
شلـــوغ تـــرین مكـان هـــا، تنهـایـــی اتـــــــــ را بـــه رُخت مـــی كشنـــد
...و شــادتــرین روزهـــا، برای تــو غمگیـن تـــریـن روزهـــاستــــــ !
دلتــــــــ كــه گـــرفتـــه باشــــــــد ...
نقض مـــی شــــود همـــه ی قانــون هـــا
دل كجـــــا... قانـــون كجـــا
مدّتـــــ ها طول مـــی كشـد تا خاكـــــــ بگیــرد خــاطـــره های رنگارنگ!
مــــی گـــذاری تار شـــود این خاطـــره ها ...
اما یك خواب ِ ناغافل، گــرد و خــاك تمــام خاطــره هــا را مـــی گیـرد!
مــی شــود مثــل روز ِ اوّل!
مــــی شــــود خـــاطــــره هـــــای نابــــــــــــ ...
زخــــم ها تــازه مـــی شــــود بـــاز ...
فرامــوشــــــــی سپرده ای
گـــــــــــاه دوســـــت بــــــدار آنــــــان را کــه "روزگاری" دوسـت داشته ای
گـــــــــــاه ببار بر درختــــــــــی که سرسبزش پنداشتــــتته ای و بـــــــــی نیاز به بــــارانت
گــــــــــــاه فراموش نــــــکن دوستانــــــــی را کــه "دیگر" دوست نیستند
گـــــــــــاه تنها شو بــه تنهایـــــــــی نور
گـــــــــــاه فریاد کن از پس دیـــوارهای ساختگــــــــی ذهنت
گــــــــــاه به محبت بگیـــــــــــر دست دوست و بازوی دوستــــــداری را
گــــــــــاه بگذر از چیزهایـــــــی که بسیار دوستشان داری کــه اوج هر دوست داشتنــــــــی گـــــــذر
است
گــــــــــاه رها کن قلمت را در جریان بـــــــی امان احساس
گــــــــــاه پــــــرواز کن بـا بــال های خیالت
گــــــــــاه زلال باش
گــــــــــاه با شکوه باش مثــــل نیلوفر
گــــــــــاه زیبا باش مانند "خودت"
گاهــــــی اشک بریز برای آنانــــکه "نمـــــی فهمند" تنهایــــــی
زیر سقف دلگیر آسمان دیشب
برای بیداری اشک های بیچاره ام
تا صبح ستاره میشمردم
شاید دلیلش پشت دستهای تو پنهان شده باشد
شاید گناهش کف دست های من نقاشی شده باشد
شاید آن موسیقی غمناک قدیمی این چنینم کرده باشد
من چه تنهایم غریبه ، دلم گرفته است
می خواهم بگریم اما اشک به مهمانی چشمانم نمی آید
تنم خسته و روحم رنجور گشته
می خواهم از این همه ناراحتی بگریزم
اما پاهایم مرا یاری نمی کنند
مانند پرنده ای در قفس زندانی گشته ام
از این همه تکرار خسته شده ام
چقدر دلم می خواهد طعم واقعی زندگی را بچشم ......
چقدر دلم می خواهد ......................
دیروز از قلمچی باهام تماس گرفتن پشتیبان جدیدم خودشو معرفی کرد
از شانس گند من "فقط"خودم باهاش دارم بقیه بچه هارو یکی دیگه گرفته
دلم میخواد خفش کنم ولی دلم برا بچه اش میسوزه اخه خانم باردارن!!!!!!
خلاصه تنها تو قلم چی بودم خیلی گناه دارم نه؟
اینقد دلم برای خودم سوخت...
البته شیــــــــــــــــوا گفت یه کاریش میکنه یعنی خودش به خاطر من با این پشتیبان میگیره ....
18 تیر روز خیلی مهمیه واسه من....
دلم برای شیوا خیلی خیلی خیلی تنگ شده
کلاس کنکور هم نمیرم
مشاور هم نمیگیرم....
چـقــدر بـگـــویـم ؟ تـنـهــــا آرام بـخـش مـــــن اسـت
قــرص آرامـم نـمـــی کــنــــد !!!
آغـــوش تــ ــ ـــو
مهربانی راوقتی دیدم که کودکی میخواست با ابنبات کوچکش دریای بزرگ را شیرین کند
ممنون"نازی"جان.....
چه عنوانی بذارم وقتی حتی نمیدونم چی میخوام بنویسم.........
نمیدونم ازکی وچی دلم گرفته...
فقط میدونم اینقد ناراحتم که دوست دارم زار زار گریه کنم
دوست دارم هیچکس نباشه و دلم به هیچکسی خوش نباشه وقتی برای ادما من فقط........
حس میکنم.........
تسلیم
من دیگه نیستم......
اصلا من نمیخوام باشم
امروز گفتم :همینجا تمومش میکنمو دیگه تمام میشه....
ولی میدونم دوباره روز از نو روزی از نو......
دوباره باید......
حوصله ندارم درس بخونم
حوصله ندارم هیچ کاری بکنم
کاش میشد این چند سالو زود تموم کنمو بعد...
بعدش میخوام برم
هرجا که باشه ولی نمیخوام این ادما منو پیدا کنن میخوام برم خودم باشم
و.........
حس میکنم قبول شدن من تو این مدرسه بزرگترین لطفه خدا در حق من بود
خیلی دوستامو دوست دارمو دلم براشون تنگ شده
برای فاطمه همنیمکتی خوبم اینقد دوستش دارم...
برای عاطفه دوست مهربون من....
برای سارا دوست دیوونه من......
برای الهام و مژده با اون بحثاشون......
برای الناز ومریم و بحث و خنده هاشون بامنو فاطمه......
برای بتول و امل و نرگس و.......
حتی دلم برای کلاس حسابانمون هم تنگ شده یادش بخیر چقد بچه بویم الکی دعوا میکردیم.....
حالا بزرگ شدیم دیگه.......
شدیم پشت کنکوری......
من هنوز شروع نکردم درس خوندن شاید از هفته ی اینده شروع کردم....
توجه:اسم یه نفرو اینجا نیوردم خودش میدونه چرا....
تلخــی ایــن روزهایــم را به دل نگیــر !
از شیـرینــی بیــش از حدِّ بی تفــاوتـی هایــت تلــخ شـــده ام !
خیلی تلخ شده ام ،
مثل شراب هایی كه با خوشه انداخته میــــ شونـد ..
نگاهـم تلـخ است ، میــــ دانم ،.
تحمّلم میـــــ كنی ،
*خدایا وقتی دلت میگیره چیکار میکنی؟
*میری یه گوشه میشینی و گریه میکنی؟
*هی با نگاهت بازی میکنی که یادش بره
میخواسته گریه کنه؟*یه لیوان آب میخوری که بغضتو بفرستی پایین؟
*یادت میاد خدایی و همیشه باید تنها باشی؟
خدایا نمیدونی من این روزا چقدر خدا بودم
یکنفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است …
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد …
هیچ گاه فراموش نخواهم کرد...............
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
برای تو دلی را به دریا زدم که از آب می ترسید...!!!!
اولین بار نیست که گریه میکنم اما. . . اولین بار است که گریه ارامم نمی کند میروم بخوابم کسی چه می داند. . . شاید فردا در دنیای بهتری چشم گشودم. . . "شب بخیر"
اشک هایم چه بچه شده اند .. !
گونه هایم را با سُرسُره اشتباه گرفته اند .. !
هی با یاد تو ، از گوشه ی چشمانم