دم های این سرزمین سردند
نگاه هایشان..
حرفهایشان..
همه بوی سردی میدهد.
عشق دراین سرزمین بی معناست
فقط محبتشان این است که برای
زخمهایت نمکدان می آورند همین..
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم