وقتی روز جمعه عصر رفتم خوابگاه هیچی نخوند ه بودم حتما مستحضر هستید
رفتم اتاق مطالعه کتاب شیمی رو که باز کردم صدای بچه ها بلند شد واااااااااااااااااااااااااااای..........فر دا تعطیه........ خیلی خوشحااااااااااااااااال شدم ذوق کردم...!
اصن باور نمیکردم امتحان شیمی کنسل بشه!با خودم فکر کردم که حالا که تعطیله برم شیمی بخونم تا ساعت 3 شب بعد هم فردا جزوه ی فیزیک رو صبح بخونم تاشب هم بشینم تست بزنم...اما زهی خیال باطلرفتم خوابگاه کتابمو بردارم که دیدم بچه ها دارن حرف میزنن من هم که عاشق حسخرانی کردنم نشستم وسط مجلس!
ململ گفت:بیاین نظراتمون رو درباره ی همدیگه بگیم همه موافقت کردیم
اولین نفر که شروع به سخنرانی کرد باید با افتختار بگم که بنده بودممتن سخرانی:
(اول از همه چیز از اینکه به من گوش دادین ممنونم و ...تو خوابگاه از من خیلی انتقاد میشه چون از یه طرف ادم مهربون و خوشکلو
.......غیر عقده ای هستم به دل نمیگیرم ثانیا شما حرفا رو که از ته دلتون نمیگین!
اما وقتی من این حرفا رو به شما بزنم مطمئنم ناراحت میشین.........و خلاصه کلی چرتو پرت گفتمو کلی از خودم تعریف کردم.........)
پری بهم گفت که که ادم مهربونی هستم بعضی اوقات از خوش اخلاقی افراطی که دارم نمیتونن تحملم کنن و بعضی اوقات هم از بد اخلاقیهام دوست دارن یا منو بکشن یا خود کشی کنن.....در یه کلام میخواست بگه روانیم نشو متاسفانه....................
ای دل غافل رفتم کتابمو بردارم دیدم ساعت2 نصفه شبه و من هنوز دارم فک میزدم....اینم منه که من دارم آخه؟
نظرات شما عزیزان: