سلام
دلم واستون تنگ شده
این هفته خیلی مضخرف بود
حال بهم زن بود......به حدی که سر کلاس خانم شجاع(هندسه)زدم زیر گریه
خسته شدم از این ادمای
تکراری
دورو
از این زندگی یکنواخت و اجباری
خب دوشنبه رفتم قلم چی ثبتنام کردم و کلی ذوق مرگ شدم و سه شنبه هم دبیر عربیمون ما رو شست و خشک کرد یه دعوایی بامون کرد یه عربده هایی کشید که جرئت نفس کشیدن هم نداشتیم
عاطفه هم سه شنبه اومد خوابگاه پیش من.......
و...داره خوش میگذرونه......خوشم میاد از خودم که تظاهر میکنم که تووجود نداری
ولی ...تو تظاهر نمیکنی!
دوستان گلم من دیر به دیر اپ میکنم هفته ای یه بار
ناراحت نشین ها
نظرات شما عزیزان: